اگر هوای تازه نقد در دانشگاه جریان نداشته باشد، پوستهای از دانشگاه باقی خواهد ماند که اسیر فرمالیسم و بوروکراسی خواهد شد و نه به درد دین آدمها خواهد خورد و نه به درد دنیایشان.
مسعود کوثری: این روزها بحث بر سر آن چه در دانشگاهها در حال رخ دادن است، بسیار است. پرسش اصلی این است که سرنوشت دانشگاه چه خواهد شد؟
به گزارش زیرنویس، موافقان و مخالفان مواجهه با دانشجویان و استادان هریک استدلالهایی دارند و بر ادعاهای خود مصر. بدون این که وارد منازعه میان این دو دسته شوم، یک پرسش اساسی را مطرح میکنم: ما چه دانشگاهی را میخواهیم؟ یک دانشگاه مطیع، یک دانشگاه منتقد، یک دانشگاه خاموش یا ترکیبی از اینها؟ اجازه بدهید هر یک را بررسی کنیم.
دانشگاه نمیتواند آرام باشد، در حالی که جامعه ناآرام است. دانشگاه نمیتواند خاموش باشد، در حالی که همه در حال سخن گفتن هستند. دانشگاه نمیتواند حتی منتقد نباشد، زیرا دانشگاهی که نقد نکند، به درد کشور نمیخورد.
این اصلاً به معنای سیاسی بودن یا نبودن دانشگاه نیست. دانشگاه کارش نقد است و بگذارید از واژه ادیب سلطانی استفاده کنم و بگویم که دانشگاه کارش نقد=سنجش است. این نقد یعنی پذیرش این که دانشگاه باید فکر کند.
این فکر کردن هم مختص علوم انسانی یا علوم اجتماعی نیست. علوم تجربی یا فنی هم به شیوه خود مشغول نقد و سنجش هستند. اما در آنچه مربوط به جامعه و اقتصاد و فرهنگ است، طبیعی است که علوم انسانی و اجتماعی حرف بیشتری برای گفتن دارند. اصلاً زمینه و آزمایشگاه و ماده کاری آنها همین است.
بنابراین اگر در دانشگاه نقد نباشد، انگار که دانشگاهی در کار نیست و البته باید اضافه کنم که نقد به معنای انتقاد هم نیست. اگرچه نقدها ممکن است به انتقاد هم منجر شوند ولی نقد است که رشد دانش و معرفت را به همراه دارد و بدون آن با دانش و معرفتی بیاتشده روبرو خواهیم بود؛ نشخوار آن چه پیشینیان گفتهاند یا از جهان غرب و عمدتاً از طریق ترجمه آمدهاست.
آنچه عدهای به ضرورت پشت سر گذراندن «عصر ترجمه» تعبیرش کردهاند، خطایی بیش نیست. غرب هم از طریق ترجمه به جایی نرسید و ایران هم با بیش از ۱۰۰ سال تجربه در ترجمه به جایی نرسیده است. ترجمه زمانی مفید است که نقد جریان داشته باشد و بدون آن از ترجمه نه تنها هیچ برنمیآید، که آب را هم گل آلودتر میکند.
حتی گفتمان علوم انسانی اسلامی هم اگر نقد در آن وجود نداشته باشد، به جایی نمیرسد؛ کما این که آن چنان که از مبلغان و دستاندرکاران آن انتظار میرفت، به جایی نرسید. بنابراین آنچه باید به آن توجه جدی داشت این است که نقد دانشگاه نباید تا آن جا پیش رود که جرأت و جسارت و جریان نقد را از دانشگاه بگیرد. بدون نقد دیگر پوستهای از دانشگاه بیشتر باقی نخواهد ماند؛ هر چند سالیانه هزاران عنوان کتاب ترجمه یا تألیف شوند.
امید میرفت که کرسیهای آزاداندیشی زمینهای برای به جریان انداختن نقد در دانشگاه باشند، اما آن هم خوب به اجرا درنیامد و این فرصت هم نظیر فرصتهای دیگر از دست رفت. اگر هوای تازه نقد در دانشگاه جریان نداشته باشد، پوستهای از دانشگاه باقی خواهد ماند که اسیر فرمالیسم و بوروکراسی خواهد شد و نه به درد دین آدمها خواهد خورد و نه به درد دنیایشان.